چند روزیست بین نافلهاش بالاخص در قنوت کاملهاش بوده از غصه کم فقط گِلهاش آمدن عاقبت دو تا صِلهاش گفت با خود رسید نوبت من سر زد امروز صبح دولت من ای حسین ای عزیزِ خون جگرم گریه کم کن مقابلِ نظرم شرمسارم ز وسعِ کم مختصرم پیشمرگ تو این دو تا پسرم عمر از این بیشتر نمیخواهم تو نباشی پسر نمیخواهم تکیه بر نیزهات نده برخیز جان مادر ز خواهرت مگریز شاه اینجا تویی عقیله کریم کم و ناقابلند این دو عزیز بپذیر این دو عبد را دربست نپذیری قسم به زهرا هست این دو تا سهمِ کربلای منند پای تو عاشق فدا شدنند مثل تو تشنهاند، بیکفنند باید از غصه آتشم بزنند دوست دارم برات جان بدهند عشق را بر همه نشان بدهند بین من با تو بود قول و قرار تو به گودال و من سرِ بازار دور من جمع میشوند اشرار این دو آنجا به نیزهاند انگار کاش یا اهلِ شام کور شوند یا ز من این دو دورِ دورِ دور شوند