بسته راه چاره دید و گریه کرد

بسته راه چاره دید و گریه کرد

[ حاج حسن خلج ]
بسته راه چاره دید و گریه کرد
طفل بی‌گهواره دید و گریه کرد
دختر آواره دید و گریه کرد
روسری پاره دید و گریه کرد

در تمام عمر کارش گریه بود
از غم دلدار یارش گریه بود

مرد بود و نیمه جان، شرمنده شد
از تمام بانوان، شرمنده شد
لحظه‌های خیزران، شرمنده شد
از نگاه دختران، شرمنده شد

این جوان را غصه و غم پیر کرد
کفر مطلق آمد و تکفیر کرد

نانجیبی مست از جام شراب
چوب می‌زد بر لب عشق رباب

خنده‌های شمر، یادش مانده است
ماجرای شمر، یادش مانده است
چکمه‌های شمر، یادش مانده است 
جای پای شمر، یادش مانده است

کندی خنجر عذابش می‌دهد
ضربه‌ی آخر عذابش می‌دهد

افتاده بین قتلگاه تو چنگ کینه‌ی سپاه
نداره دیگه جون‌پناه، پناه عالم

دورش پر از کمینه
زینب داره می‌بینه
رو سینه‌ی داداشش 
شمر لعینه

بالای گودال هی می‌ره از حال
پیر شده زینب قد هزار سال
(سالار زینب)۳

آمد و بال و پرش را جمع کرد
دست بی‌انگشترش را جمع کرد
در حصیری  پیکرش را جمع کرد
روی دستش حنجرش را جمع کرد

ضجّه کرد و خویش را بر خاک زد
از غم بابا گریبان چاک زد

نظرات