
از ازل خورشیدِ اَنوَر زینب است حافظِ «اللهُ اکبر» زینب است پیکرِ اسلام را سَر، زینب است حیدرِ کرارِ دیگر، زینب است روحِ زهرا روحِ کوثر، زینب است پیشِ پایش آسمان خَم میشود مرجعِ تقلیدِ مریم میشود کعبهیِ غمهایِ عالَم میشود آیَتُ اللهِ مُعَظَّم میشود محشرِ صحرایِ محشر، زینب است یک زن، اما لشگری را صفشکن یک تَنه بابُالمُرادِ پنج تن تکیه بر این شانهها دارد حسن ذوالفَقاری دارد از جنسِ سخن منبریها، جانِ منبر زینب است از امامِ خود حمایت میکند از گنهکاران شفاعت میکند گاه در میدان، قیامت میکند گاه در خیمه، عیادت میکند خواهری از جنسِ مادر، زینب است در خطرها، بال و پَر را میدهد میرود، خونِ جگر را میدهد موقع پیکار، سر را میدهد پای عشقش، دو پسر را میدهد فانیِ عشقِ برادر، زینب است ای غریبِ کربلا، جانم فدات نه پسر، دو نوکر آوردم برات این دوتا خاکاند، خاکِ زیرِ پات سهمِ من را هم بده از کربلات بینِ خیمه زار و مضطر، زینب است