
نه اینکه کار تو باشد نه اینکه کار من است حسین گفتن ما از عنایت حسن است نه اینکه حرف تو باشد، نه اینکه حرف من است حسین گفتن ما از عنایت حسن است یکی مدینه، یکی کربلا به ظاهر لیک حکایت دو برادر، دو روح و یک بدن است مدینه رفته که با مجتبی شود محشور به کربلا برسد هرکه با حسین هموطن است نه هرکه لایق پاره جگر شدن باشد نه هر غریب سزاوار بیکفن شدن است که گفته صلح به معنای ترس از جنگ است که گفته رزم ، توان یکی از این دو تن است نه هرکه لایق خونین جگر شدن باشد نه هر غریب سزاوار بیکفن شدن است تفاوتیست میان رباب با جَعده اگر غلط نکنم غریب تر حسن است زینب برو بگو به حسینم شتاب کنم از این دیار عزم دیاری دگر کنم در کوچه ای که مادر ما را در آن زدند یا رب روا مدار که دیگر گذر کنم ***** بیشتر شکل مجتبی شده ای ولی افسوس بی صدا شده ای مثل آیینه ای که خورده زمین تکه تکه جدا جدا شده ای هرکجا دست میکِشم گود است وای من پر ز رد پا شده ای حسین آه