ظلمی به من رسیده که وقت عیادتم قاتل کنار بستر من گریه میکند آمد کنار بستر زهرا علی نشست از زیر چشم فاطمهاش را نگاه کرد خورشید آسمان ولایت ستاره ریخت تا یک نظره به هالهی اطراف ماه ریخت گفت آن شبی که دون تو را سد راه شد روی تو نه روزگار علی را سیاه کرد مقصد خصم عیادت نبود از زهرا قاتل آمد ز پی دیدن جان کندن من