میدانم از گناه من شیعه خسته‌ای

میدانم از گناه من شیعه خسته‌ای

[ حاج حسین سازور ]
ای دلشکسته در دل صحرا امامنا
عمری اسیر غربت عظمی امامنا

میدانم از گناه من ِ شیعه خسته‌ای
روز و شب از سیاهی قلبم شکسته‌ای

بنگر گرفته حال و هوای تمام شهر
تنها ظهور توست امان از بلای دهر

این روزها که از غم شیعه مکدّری
صاحب عزای حضرت موسی‌بن‌جعفری

پیش ضریح حضرت معصومه و رضا
برپا نموده‌ای تو کجا مجلس عزا

یا کاظمین رفته‌ای و پیش غربتش
جاری شده‌است اشک تو بر روی تربتش

مینالی از مصیبت دستان بسته‌اش
در بین کند و سلسله، ساق شکسته‌اش

هر روز و شب شده تن مجروحش آشنا
با ضرب تازیانه‌ی سندی بی‌حیا

آخر دوای جدّ تو زهر جفا شده
از شرّ ظلم و کینه‌ی هارون رها شده

از چه امامِ رافضی‌اش خوانده دشمنش
آثار غل و سلسله‌ها مانده بر تنش

آقا به حقّ کشته‌ی قعر سجون بیا
از بند ظلم، شیعه‌ی خود را رها نما

نظرات