
خدایا مرا مستِ دلدار کن به خالِ لبِ او گرفتار کن گناهِ زیادِ مرا پاک کن ثواب کمم را تو بسیار کن مریضِ فراقم، وصالم بده طبیبانه درمانِ بیمار کن بنایِ کجم را بریز و بساز مرا نیز خشتی ز دربار کن لیاقت ندارم فدایت شوم لااقل مرا نذرِ اَعوان و انصار کن من از غافلانِ تَشَر لازمم مرا زود از خواب بیدار کن کمی اشکِ روضه هِبه کن مرا منِ خشک را سبز و پربار کن رجب را مُرَجَب کن و باز کن مرا تشنهیِ روزِ دیدار کن سحر مالِ خوبانِ درگاهتن کمی یادِ ما وقتِ افطار کن بده چند خرما ز باغِ علی مرا گرمِ بازارِ تَمار کن نجف روزیام کن، نجف واجبم مرا بندهیِ شاهِ کرار کن مرا سجدهیِ زیرِ ایوان بده سپس بیقرارِ سَرِ دار کن مرا نونخورِ دستِ حیدر کن و مرامِ مرا هم علیوار کن علی گفتم و یادِ اصغر شدم خودت سهل، این شرحِ دشوار کن پِیِ فهمِ این روضه هستی اگر فرو در دلِ برگِ گل خار کن گلویِ علی را بیاور به یاد کمی گریه بر طفلِ تبدار کن ز سر، تیر بیرون زده خدا رحم بر مادرِ زار کن رباب آمد و حینِ دفنش حسین به او گفت که صبرِ بسیار کن کمی جایِ تلقین بگو لای لای همه خیمه را گریهبازار کن خداحافظی با علی کن ولی خودت را مهیایِ دیدار کن بدان بعد از این، غم پیاپی شود سرش سیبِ سرخِ سَرِ نِی شود