گرچه درخت خشک دلم ناامید نیست

گرچه درخت خشک دلم ناامید نیست

[ سید حجت بحرالعلومی ]
گرچه درختِ خشکِ دلم نا اُمید نیست
گویا بهار، در دلِ این سَررسید نیست

تقدیرمان به خال سیاه تو رفته‌ است
انگار بختِ منتظرانت سپید نیست

هفتاد پُشتِ من، همگی عاشقِ تواَند
پس ماجرای عشق من و تو جدید نیست

بابابزرگم آرزوی دیدنِ تو داشت
مردی که از فراق تو قدش خمید، نیست 

من با همه شکستگی‌ام دوست دارمت
این رو سیاه هرچه که باشد پلید نیست

****

خودم این زندگی رو برا خودم ساختم
به کسی نه به گناهای خودم باختم

نکنه چشاتو دیگه روی من بستی
نکنه خودم رو از چشم تو انداختم

منِ سرگردون، منِ دل‌مرده
من دلشکسته‌ی آزرده

به تو محتاجم، تو که آقایی
تو که دست می‌گیری از هر کی زمین خورده

همه دارایی من این گریه‌س
من امیدم به تو و اشک‌هامه

همه جا منو به تو می‌شناسن
به همه گفتم حسین آقامه

حسین جان... 

*****

اگه آلوده‌ام، اگه بیچارم
اگه قدر نفسام بهت بدهکارم
پیش این مردم، می‌زنم فریاد
به امام رضا قسم هنوز دوست دارم

به هوای کربلا محتاجم
منو محروم نکن از آغوشت 
این دل شکسته‌ی مغموم و 
گره کن به گوشه‌ی شیش گوشه

****

آه ای یار و یاور زینب
از بعد از تو معجر زینب
دزدیده شد از سرِ زینب

هلالم کرده‌ای، هلال من
تو پیرم کرده‌ای، هلال من

گیسوانت به روی نیزه قرارِ زینب برد
چوب ظالم عزیز من روی قلب مرد

*****


شب همه شب روضه
با تو چه کرد نیزه‌دار بی‌عرضه

سری اگه مونده
خدا پدر راهبو بیامرزه

حرمله‌ی نامرد
شاکی بود از من رقیه رو می‌زد

گلوم پر از بغضه
خدا الهی زجرو نیامرزه

نظرات