سوخته همه خیمه ها

سوخته همه خیمه ها

[ سید حجت بحرالعلومی ]
سوخته همه خیمه‌ها، ناله دارم ای خدا 
غرقِ به خون، هستیِ من افتاده تو قتلگاه
من موندم و بچه‌ها، توی دشت کربلا 
غرقِ به خون، هستیِ من افتاده تو قتلگاه

پاشو ببین، پاشو ببین که خواهرت دیگه نداره مَحرم 
پاشو ببین که دخترت برات گرفته ماتَم 
پاشو ببین که مادرت اومد با قامتِ خم

هستیِ من، ببین که خواهرت تو کربلا پناه نداره 
ببین سه ساله دخترِ تو تکیه‌گاه نداره 
اجازه‌ی نشستنه پیشت تو قتلگاه نداره

جانم حسین..... 

میرم ولی بعد تو، ای تمومه زندگیم
می‌میرم از دوری تو، مونده دلم پیش تو 
گر چه شدم همسفر با سرت به نیزه‌ها 
می‌میرم از دوری تو، مونده دلم پیش تو 

پاشو ببین، ببین که دستامو چجوری دشمن تو بسته 
ببین به تازیونه قلبِ خواهرت شکسته 
بین که می‌خونم نمازامو دیگه نِشسته

دارم میرم به سمته شام و کوفه، من با نیزه‌ی سرِ تو 
رباب داره تو فراق اصغر تو 
رقیه دوخته چشمش رو به چشمِ اکبر تو  

جانم حسین.....

نظرات