یک زن تنها

یک زن تنها

[ سجاد محمدی ]
شمر اگه بره سنان نمی‌گذره
تو قتلگاه تو زمان نمی‌گذره
حتی ازت دَمِ اذان نمی‌گذره
تو قتلگاه تو زمان نمی‌گذره

غروب شد خورشید نشست
شمر ولی از تنت پا نشد
اذون گفت نمازش رو بست
راه حلقت ولی وا نشد

یک زنِ تنهام چطور
شمر رو ازت جدا کنم
پاشو اذون مغربه
من به کی اقتدا کنم

کار از کار گذشت
مرکب از تنِ تو هر بار گذشت
از دلِ خواهرت انگار گذشت
کار از کار گذشت

کار از کار گذشت
زینب از میون انظار گذشت
عمه جانم عمه جانم
عمه جان قد کمانم

نظرات

ماشاالله

عاااااااااااااللللللللللللللللللللیییییییییییییییییییییییییییییییییییی.🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭