یادم آمد که گفت یَابنَ شَبیب گریه کن روز و شب، ز داغِ حسین مادرش دید، خواهرش هم دید رفت سر نیزهای سراغِ حسین حنجرِ پاره پاره هم فهمید داشت بر زینبش علاقه حسین ***** ای عهدهدارِ مجلسِ عریانِ کربلا من آن حسینگوی دمِ دربِ هیئتم سلمانِ سرسپردهیِ سلمانیِ توام لطفاً بیا به دیدنِ من وقتِ رحلتم در شهر، شهرتم شده دیوانهیِ رضا در ماجرایِ عاشقی هم درسِ عبرتم کُلِ عشیره نانخورِ موسی ابن جعفریم قربانِ این گدا شدنِ با اصالتم ای مهربانتر از پدرم، دوست دارمت از کودکی همیشه تو کردی حمایتم ***** بیقراری بگو یا امام رضا حاجتاتو بگو با امام رضا هرچی میخوای بگو تا امام رضا همه رو برات یه جا درست کنه کار خوبه امام رضا درست کنه کار با خوب و بدِ سائل نداره مگه هرکی که بَده، دل نداره با دلِ سنگِ ما مشکل نداره میتونه ازش طلا درست کنه کار خوبه امام رضا درست کنه شاه کی دیده همدمِ گدا بشه؟! با غلام سیاهش همغذا بشه ضامنِ آهویِ بینوا بشه خونَهشو برا گدا درست کنه کار خوبه امام رضا درست کنه