حال دلتنگی

حال دلتنگی

[ حسین ستوده ]
نوشتم از حالِ دلتنگی 
که در دلتنگی قیاسی نیست 
به پلکت جانم گره خورده 
بگیر جانم را هراسی نیست 

همه دَم نفسم روح و جانم 
شده نام تو وِردِ زبانم 
بروند همه از کشور دل
تو بمان، تو بمان در جهانم

درِ دل بر عالَمی بستم 
عاشقی خسته‌ام با جهانی نجوشم 
نشستم تنها سرِ کویت 
تاری از مویت بر بهشت نفروشم 

(اباصالح، یا اباصالح، یا اباصالح، یا اباصالح جان)۲

شبی از دنیا گذر کردم 
به دست آوردم نگاهت را 
تو را در خوابم عجب دیدم 
زدم بوسه روی ماهت را 

به لبم به تنم مانده بویت 
و درخشش آن خالِ رویت
همه عمر به تماشا نشینم
زِ دلم نرود آرزویت 

پریشان از حسِ زندانی
اشک پنهانی، انتظار و جدایی
تو برگردی من سفر باشم
بی‌خبر باشم آن شبی که میایی

(اباصالح، یا اباصالح، یا اباصالح، یا اباصالح جان)۲

نظرات

یکی از بهترین زمزمه ها برای مولایمان

مثل همیشه عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــالی 🥺🥺😔

یا صاحب الزمان😫😩🥺😔

ژانینژانین

مثل همیشه فوق العاده