هر روز من غروب یه جمعهست تنهاترین آدم این شهرم از وقتی گریهتو در آوردم حتّی دیگه با خودمم قهرم من با خیال روز دیدنت چند ساله که درست نخوابیدم من که طلوع صبح هر شنبه (مرگ و با چشمای خودم دیدم) ٢ از دوریت تب میکنم من روزمو با عشق تو شب میکنم غمت برام مقدّسه روزای خوب منم از راه میرسه دلم برات تنگ شده ... اگه منو نخوای میمیرم جز تو مگه آخه کی و دارم من یادگاری از تو و عشقت همین صدای زخمی و دارم تنگه دلم برا صدایی که حتّی یه بارم اون و نشنیدم خود تو خواستی عاشقت باشم (لعنت به من که دیر فهمیدم) ٢ مدام من دوست دارم من حسّمو گفتم بهت بیواسطه خیالمم راحته چون منم اگه یادم بره تو یادته دلم برات تنگ شده ...