
من همان آلوده ای هستم که مولایم خرید ذره ای ناچیز را الطاف آقایم خرید میگذشت از فکر من در سر توجه بر گناه گوشه چشمی برق زد و از نفس رسوایم خرید داشتم در چنگ شیطان دست و پایی میزدم دست گرمی ناگهان از چنگ اعدایم خرید من نمیدانم چه لطفی بود هنگام سقوط داد تا بالا عروجم عرش اعلایم خرید یک سلام مختصر بر ساحت قدس حسین بی سر و پایی چو من را با سر و پایم خرید تا سوی ش گوشه ای افتاد این چشم دلم یک نگاه حضرت ارباب شیدایم خرید در زمین کربلا هم نینوا را تا رسید از اهالی حریم قریه، مولایم خرید بعد از آن بخشید با شرط پذیرایی ز ما زائران خویش را آقای زیبایم خرید آن رخ زیبا به روی نیزه ها تغییر کرد خولی آن سر را به رسوایی وعده هایم خرید از تنور خانه ی خولی به بعد اعجاز شد راهب نصرانی آمد رأس آقایم خرید گفت راهب مرحبا ای سر به این مهمانیم من فدایت گوییا لطف مسیحاییم خرید آه از این سر که در مهمان ی بزم شراب آبروی رفته ای از آل زهرایم خرید عاقبت شد میهمان گوشه ی ویرانه ای دختر دردانه اش میگفت بابایم خرید