اقتدا کردم اقتدا به حسن

اقتدا کردم اقتدا به حسن

[ حاج حسین سازور ]
اقتدا کردم، اقتدا به حسن
و رسیدم در انتها به حسن

می‌رسد آن همه کَرَم به گدا
می‌رسد دست هر گدا به حسن

فرق دارد مگر حسن، حسن است
داده عزّت خودِ خدا به حسن

رهسپارم به جاده‌‌های عراق
دل سپرده‌ام به سامرا، به حسن

شب دلدادگان سحر شده است
کف بزن باز علی پدر شده است

نظری سوی آسمان دارم
هوسِ لحظه‌ی اذان دارم 

عرض تبریک و عرض تهنیت 
محضر صاحب‌الزمان دارم 

عطر سرداب می‌وزد همه جا
زیر گنبد فقط امان دارم 

به غذای بهشت لب نزدم
چون از این سفره خورده نان دارم

سنگ بودم، چه گوهری شده‌ام
مستِ انگورِ عسکری شده‌ام 

جامِ مِی را نگار دستم داد
زَرِ هجده عیار دستم داد

گفتم اصلاً طلا نمی‌خواهم
از عبایش غبار دستم داد 

دید با دست خالی آمده‌ام
از بهشتش انار دستم داد

به ضریح حسن که چشمم خورد
عشق شیش‌گوشه کار دستم داد

بیخیال دو عالمین شده‌ام 
مستِ شش‌گوشه‌ی حسین شده‌ام 

ریزه‌خواران او زمینی‌ها
خاکش علامه‌ی امینی‌ها

بارگاه مطهرش آورد 
عرشیان را به شب‌نشینی‌ها

سجده کردم به سنگ‌فرشِ حرم
با چنین جلوه آفرینی‌ها

می‌نشیند به کفشداری او 
خاکِ پای اربعینی‌ها

در فراق حرم عزادارم 
شوق دیدار کربلا دارم

آنقدر که حسن کَرَم دارد 
سایه‌ای روی سرم دارد

گرچه از خانه نور افتاده
همسری خوب و محترم دارد

شده در پادگان اگر تشیع
تنش از تیر کِی ورم دارد؟

گرچه دور از مدینه خاک شده
لااقل این حسن حرم دارد

مجتبی در تحیرِ زهراست
خاکِ قبرش زِ چادر زهراست

کوچه که تنگ شد، مردد شد
راهِ او، راهِ مادرش سد شد

فاطمه بین کوچه سیلی خورد
حسن افتاد بر زمین، بد شد

آن کسی که به مادرش خندید
با جسارت زِ چادرش رد شد

فاطمه پیش اولین پسرش خورد شد
آن چه که نباید، شد 

مادری زار و خسته را برداشت
گوشواره شکسته را برداشت

نظرات