هر که خوانش بیش مسکین و گدایش بیشتر هر کسی هم که گدایش بیش جایش بیشتر کل فرزندان زهرا سفره دارند و کریم بین اولاد کریمش مجتبایش بیشتر رزق دنیا درمیآید از تنور خانهاش هرکه نانش بیش خیل بینوایش بیشتر تا نفس دارم به عشق او نفس خواهم کشید بعد مرگم نیز میمیرم برایش بیشتر هرچه دلها بیشتر از داغ قبرش بشکند میشود اندازهی صحن و سرایش بیشتر میکند زهرا برای گریهکنهایش دعا هرکه اشکش بیشتر سهم دعایش بیشتر روضه میخوانم ولی مستور در لفافهها از مدینه دلخور است از کوچههایش بیشتر هر شبی کابوس داغ کوچه مهمانش شود میشود فردای آنشب های هایش بیشتر (من ایستاده بودم دیدم که مادرم را قاتل گهی به کوچه گه بین خانه میزد گردیده بود قنفذ همدست با مقیره او با قلاف شمشیر او تازیانه میزد)