می‌رسد باز به گوش دل ما این آواز

می‌رسد باز به گوش دل ما این آواز

[ ابوذر بیوکافی ]
می‌رسد باز به گوش دل من این آواز
چه نشستید که در‌های عنایت شد باز

جاری از طور ولایت شده سر‌چشمه‌ی نور
چشم دل خیره شد از دیدن این چشم‌نواز

تا که از چرخ چهارم شنوَد «روح‌الله»
سخنی روح‌افزا، زان دو لب روح‌نواز

گفت «یا محسن» و از وجه «حسن» پرده گرفت
زهره گردید هم‌آغوش جگرگوشه‌ی ناز

به صفای قدمش ماهِ خدا گشت دو نیم؟!
یا نبی آمد و شقّ‌القمر است این اعجاز؟!

مکّه در زمزمه‌ی آیه‌ی «فَاخلَعْ نَعلَیک»
وادی قدس شد از جلوه‌ی خورشید حجاز

ای که از طلعت تو صبح سعادت سر زد
ای حقیقت که بوَد تحت شعاع تو مَجاز

به خدا آینه‌ی حُسنِ رسولُ‌اللهی
ای ظهور ازلی، ای ابدیّت‌پرواز

به جمال ملکوتی تو هرکس نِگریست
آفرین خواند بر آن صورت و صورت‌پرداز

جز تو ای سید و سالار جوانان بهشت
در سراپرده‌ی عصمت که شود مَحرم راز؟!

مصلحت بود که کارِ تو به صلح انجامد
راز هر مصلحتی را نتوان کرد ابراز

ارزش صلح تو را گر نشناسند، چه باک؟!
خلق در شیبِ نشیبند و تو در اوج فراز

غربت قبر تو تصویرگرِ صبر تو شد
ای که هم جانِ مناجاتی و هم روح نماز

تا مگر باز کند عقده‌ی دل را به بقیع
هر گرفتار غمی، سوی تو می‌‌آید باز

یا حسن‌ابن‌علی...

نظرات