با این‌که سحر وقت خوش راز و نیاز است

با این‌که سحر وقت خوش راز و نیاز است

[ حسین طاهری ]
با این‌که سحر وقت خوش راز و نیاز است
دست منِ بد مست سوی جام دراز است 
غم نیست مرا، ساقی اگر مست‌نواز است 
المنّتُ لِله‌ که درِ مِی‌کده باز است
 
از عرش خدا، دلبرِ دلخواه رسیده است
بَه‌بَه‌ حسن ابن علی از راه رسیده است

دیدند همه، ماه رخِ ماهِ دعا را 
چهارم نفر از مجمع اصحاب کساء را 
دیدند ثمر دادنِ طوبای خدا را 
انداختنِ شک به دل قبله‌نما را 

یک قبله‌ی دیگر به جهان آمده امشب 
آقای جوانانِ جَنان آمده امشب

چون تیر که از خال هدف بوسه گرفته
از این گوهر ناب صدف بوسه گرفته 
از خاک کف پاش شرف بوسه گرفته 
از لعل لبش شاه نجف بوسه گرفته

این طفل که آیینه‌ی رخسار نبی شد 
بوسیدن او، شربتِ افطار نبی شد

او، سِرِّ خفی، برِّ وفی، حقّ حقیق است
در مُلک کرامت مسئله بحرِ عمیق است 
با بنده‌ی درگاه خود از لطف رفیق است 
العزّةُ للّه‌اش اگر نقش عقیق است

یعنی که بفهمید همین است، همین است
عزّت همه از آنِ خداوند مبین است

مانند حسن در دو جهان نیست کریمی 
در رحمت مخصوصه جز او نیست رحیمی 
چون نعمت حُبّش به‌خدا نیست نعیمی 
در حدّ حسن با فقرا کیست صمیمی؟
 
جز او به کرم کیست که نامی شده باشد؟ 
همسفره‌ی بیمار جذامی شده باشد

بخشید سه دفعه همه‌ی زندگی‌اش را 
تا فاش کند مرتبه‌ی بندگی‌اش را 
دارندگی‌اش را و برازندگی‌اش را
ای ماه، ای ماه، ببین قدرت تابندگی‌اش را

برداشته شد تیرگی از طلعت خورشید 
چون سجده به نور رخ او کرد، درخشید
 
از وِیس نگو چون که اُویس قرنی نیست 
از لعل نگو چون که عقیقِ یمنی نیست 
از حُسن نگو پیش کسی که حَسنی نیست 
اکنون که مرا فرصت شیرین‌سخنی نیست
 
هرچند که چندی‌ست نگفتم سخن از عمد
امشب همه جا جار زدم، یا حسن از عمد
 
عطر نفس گرم حسن بوی خدا داشت 
با اهل نظر او نظری عقده‌گشا داشت 
پس سفره‌ی او سائل او خاطره‌ها داشت 
مثل پدرش اُنس دلش با فقرا داشت

از شانه‌ی خود مثل علی کار کشیده 
طعم رطبش را همه‌ی شهر چشیده

دیدند همه مرحمتِ دائم از این مَرد 
باشد تبعیّت همه جا لازم از این مرد 
تکریم کند ماه بنی‌هاشم از این مرد 
آن‌جا که بَرَد ارثِ وفا، قاسم از این مرد
 
با تیغ خود آتش به سر اهل ستم ریخت 
از بانگ أنا بنُ الحسنش دشت به‌هم ریخت

سوگند به مظلومیت احمدِ مختار
سوگند به حقّانیت حیدرِ کرّار 
سوگند به آن ناله‌ی بین در و دیوار
 
تاریخ گواه است که در عالم ایجاد
با تیغ حسن هرکه در افتاد، بر افتاد

نظرات