گرچه جریحه دار شد اینجا غرور من

گرچه جریحه دار شد اینجا غرور من

[ علی کرمی ]
گر چه جریحه‌ دار شد اینجا غرور من
اما به خاطر تو خودم را نباختم

در کوفه بیشتر دل من سوخت چون که من
یک در میان اهالی آن را شناختم

بزرگ کوفه بودم روزگاری
اسیری با وقار من چه ها کرد

بر روی نیزه آمده‌ای پا به پای من
گاهی عقب می‌افتی و گاهی جلوتری

دشمن خیال کرده که من بی‌کسم حسین
بر روی نیزه هم تو مرا سایه‌ی سری

من زینبم که طاقت کوچک‌ ترین خراش
بر روی مُصحَفِ بدنت را نداشتم

با دیدنت به نیزه کنار آمدم ولی
دیگر توقع زدنت را نداشتم

نسبت به قبل بس که تو تغییر کرده‌ای
بالای نیزه دیده به تو دوختم حسین

یک روح در دو تن همه‌اش نقل ما دوتاست
تو در تنور رفتی و من سوختم حسین

ای قاری من صوت تو تغییر 
این نیزه گرفته نفس حیدری‌ات را

با دست گرفتم جلوی چشم رقیه
بر نیزه نبیند رخ خاکستری‌ات را

پس این خرابه‌ای که تو گفتی بگو کجاست
این دخترت امان من را هم بریده است

دیگر برای دختر تو پا نمانده است
از بس به روی خار مُغیلان رفته است

سر درد دارم آنقدر که کِل کشیدند
آواره‌گی ما که رقص و کِل ندارد

وقتی که دیدم زجر را با خویش گفتم
در سینه خود سنگ دارد، دل ندارد

یک گوشواره‌ام را کشید و کند و 
گفتم این را نکش، وا کن ببر قابل ندارد

نظرات