
چگونه سر کنم شب را عزیزم چه سازم جانِ بر لب را عزیزم به جای تو حسن، ای کاش امشب کفن میکرد زینب را عزیزم تو را میشوید امشب، دست دریا تو را با اشکِ ما با اشکِ زهرا نمیدانم چرا میگویم امشب بریز آب روان، آهسته اَسماء غم آمد تا لبالب گردد آن هم زِ داغت، جانِ بر لب گردد آن هم من و این یککفن با دو برادر دعا کن، سهم زینب گردد آن هم به اشکم شستهام از روت خونت که بردم از سر و اَبروت، خونت دعا کردم که زخمت وا نگردد نریزد تا که از تابوت، خونت دوباره غسل و تشییع شبانه دوباره گریههای مخفیانه خدا را شکر جسم تو ندارد جراحات غلاف و تازیانه قسم بر این سر و روی شکسته قسم بر فرق و اَبروی شکسته خدایا میرود بابای زینب به مهمانی پهلوی شکسته نه سلمان، نه ابوذر، نیست مقداد از این تشییع خلوت، داد بیداد شنیدم که حسین از غم، زمین خورد خدا را شکر پیش من نیفتاد حسن! بگذار رویش را ببوسم پریشانم که مویش را ببوسم سفارش کرده، بابا جای او هم حسینش را گلویش را ببوسم دعایی کن که بیبازو نگردد لب گودال از پهلو نگردد زدم بوسه بر این حنجر ولی تو دعایی کن که زیر و رو نگردد