کيستم من دُرِّ دريای دل آگاهم

کيستم من دُرِّ دريای دل آگاهم

[ حاج محمود کریمی ]
کیستم من دُرِّ دریای دلِ آگاهم
در سپهر شرف و عصمت و تقوا ما هم

با خدا هم‌سخن و با شهدا همراهم
دختر شیرِ خدا خواهر ثاراللهم

بَضعه‌ی ختم رُسُل، روح عباداتم من
مادر صبر و ظفر، عمّه‌ی ساداتم من

چشم احمد به مَهِ طلعتِ نورانیِ من
جای گل‌بوسه‌ی زهراست به پیشانیِ من

نیست در مرتبه جز فاطمه کَس ثانیِ من
عالَمی گشته پریشان زِ پریشانی من

من‌ که در موج بلاها همه صائب بودم
از طفولیّت خود اُمّ مصائب بودم

از همان کودکی‌ام بانوی عالَم بودم
وارث صبرِ رسولانِ مُکَرّم بودم

هم‌چنان کوه به هر حادثه محکم بودم
خانه‌دار سه ولی‌الله اعظم بودم

در نماز شبِ خود گریه مکرّر کردم
یاد از اشک و نماز شبِ مادر کردم

سال‌ها بود که می‌کرد فَلک خون‌جگرم
تا که غلتید به خون، پیکرِ پاکِ پدرم

ریخت با رفتن او خاک یتیمی به سرم
روزها شام سیَه بود به پیش نظرم

بر جگر داغ روی داغ مُکرّر دیدم
پاره‌های جگرِ خونِ برادر دیدم

مادر و جدّ گرامیِ من از دستم رفت
ساختم با غمشان تا حسن از دستم رفت

چهار خورشید به یک انجمن از دستم رفت
بلبلی بودم باغ و چمن از دستم رفت

بعد از آن هستیِ من نورِ دو عِینم می‌بود
همه جا دل‌خوشی من به حسینم می‌بود

دلِ شب بود که آواره شدم از وطنم
مَحملم شمع شد و هاشمیان انجمنم

روح می‌رفت به دنبال حسین از بدنم
نِگَهَم بود بر آن یوسفِ گلگون‌بدنم

پیشوازِ غم و اندوه و بلایم بردند
از مدینه به سوی کرب‌و‌بلایم بردند

چه بگویم که به من گشت چه‌ها در یک روز
هیجده یوسفم افتاد زِ پا در یک روز

هم‌رَهانم همه گشتند فدا در یک روز
هستی‌ام رفت زِ دستم به‌خدا در یک روز

وای از آن لحظه که از پیکر من جان می‌رفت
چه غریبانه حسینم سوی میدان می‌رفت

من عزیزِ همه بودم که حقیرم کردند
داغ‌ها بر جگرِ سوخته پیرم کردند

سِیر دادند به هر شهر و اسیرم کردند
خاک را پرده‌ی رخسار مُنیرم کردند

دستِ بسته به سوی شام خرابم بردند
گَه به ویرانه گَهی بزم شرابم بردند

زخم‌ها بر دل من از رَهِ نیرنگ زدند
همه با تیغِ زبان بر جگرم چنگ زدند

پایِ سوزِ دلِ من ساز و نِی و چنگ زدند
گاه دشنام به ما داده گَهی سنگ زدند

هیجده دسته‌گلم را به سر نِی دیدند
دور مَحمل همه بر گریه‌ی من خندیدند

گرچه صدبار به لب آمده جانم در شام
بود پیدا همه جا فتحِ نهانم در شام

کارِ شمشیرِ علی کرد زبانم در شام
زیرو رو کاخ ستم شد زِ بیانم در شام

زینبم من همه جا با شهدا همراهم
تا ابد ضامن پیروزیِ ثاراللّهم

من نه آنم که کَنَد سیلِ بلا بنیادم
کشته‌‌ی داغ حسینم که زِ پا افتادم

به غریبیِ حسینم مَبَرید از یادم
که غریبانه‌تر از مادرِ خود جان دادم

من که یک عمر چو شمعِ سَحر افروخته‌ام
نظمِ میثم شده فریاد دلِ سوخته‌ام

اگر دلواپس من بودی من بیش‌تر بودم
میان بستگان خود به تو وابسته‌تر بودم

رسیده لحظه‌ی مرگم سراغم را نمی‌گیری
به شوق دیدنت از صبح هِی خیره به در بودم

میان بسترم جان می‌دهم حالا تک‌و‌تنها
منی که لحظه‌ی جان‌دادنِ چندین نفر بودم

نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم
از آن بَدو تولد با تو یک‌جور دگر بودم

نگاه آخرم گودال بودی گریه می‌کردم
و از موی سرِ آشفته‌ات آشفته‌تر بودم

هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم
سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم

میان التماس من تو را هر کس که آمد زد
چه بر می‌آمد از این دست‌تنها یک نفر بودم

به ابنِ سعد رو انداختم آخرسر از غربت
منی که از سخن با یک غریبه برحذر بودم

به پیش چشم من دَه اسب از روی تنت رد شد
تو خونین‌پیکر و من بیش‌تر خونین‌جگر بودم

تو شأنت دامن زهراست نه مخروبه‌ی خولی
سرت را از تنورش درمیاوردم اگر بودم

بهانه تا نگیرند از نبود تو یتیمانت
برای بچه‌ها هم عمّه بودم هم پدر بودم

سوار ناقه‌ها کردم همین‌که دخترانت را
برای مَحملم دنبال مَحرم در‌به‌در بودم

تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری؟
که من از کربلا تا شام با که همسفر بودم؟

مرا بازار بردند و مرا آزار می‌دادند
منی را که به عصمت در دو عالَم مفتخر بودم

بیا اَخا شامیان بَدند بَدند
دختران تو را زدند زدند

مو که افسرده‌حالُم چون ننالُم
شکسته پَر و بالم چون ننالُم

همه گویند زینب ناله کم کن
تو آیی در خیالم چون ننالُم

پربازدید ترین شعر روضه حاج محمود کریمی محرم و صفر حضرت زینب (س)

پربازدید ترین شعر روضه محرم و صفر حضرت زینب (س)

محبوب ترین محرم و صفر حضرت زینب (س)

محبوب ترین حاج محمود کریمی

نظرات