من یک زن غریبم و دشمن زِ حد فزون دستم زِ چاره کوتَه و راه دراز پیش نه عمر من تمام شود، نه جهان خراب از آفتاب پوشمشان يا زِ چشم خلق اندوهِ دل نشانمشان، يا كه التهاب؟ لختی چو با برادر خود شرح راز كرد رو در نجف نمود و درِ شِكوِه باز كرد پدرِ خاک کجایی؟ پسرت خاک نشد **** مونده روی زمین، پیکر تو رها السلام علی من دَفَنَ اهل قُری خواهرت اگه نیست رفته شام بلا ریگ و رمل بیابون برات گرفتن عزا همه منتظرن، مادرش برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه **** هر آنچه داد زدم كه نبُر رسیدم من به خنده داد جوابم دگر بریدم من **** گوید حسینِ من چه شد؟ نور دو عین من چه شد؟ **** ای مانده به روی خاک، بیسر، بدنت عریان عالم به فدای تو یا سیّدنا العطشان **** ای رخ به خون خضاب، مولانا یا حسین روحی لَکَ الفِداه مولانا یا حسین نَفسی لَکَ الوقاء مولانا یا حسین **** هر چه او بیشتر نفس میزد بیشتر میزدند زینب را نیزههاشان مانده بود در تَهِ گودال با سپر میزدند زینب را