محمل که ایستاد، جوانان هاشمی

محمل که ایستاد، جوانان هاشمی

[ علی کرمی ]
محمل که ایستاد جوانان هاشمی
زانو زدند یک به یک آن‌هم به افتخار

افتاد سایه‌ی قد و بالاش روی خاک
رفتند از کنار همین سایه هم کنار

این بانویی که سایه‌ی او هم حجاب داشت
با رفت و آمد سر بازارها چه کار؟

محمل نشین کوفه، بیابان نشین شده
 با دختر بتول چه‌ها کرد روزگار

خیلی زدند تا شود، اما تکان نخورد
 سر خم نمی‌کند به کسی کوه اقتدار

نگو اینجارو می‌خوام حرم کنم
 نگو دوری از برادرم کنم
اگه مویی از سر تو کم بشه
من باید چه خاکی تو سرم کنم؟

قرآن من، افتادی زیر پای شمر چی؟
 سینت بشه پر از برو بیای شمر چی؟
بالا بره برای من صدای شمر چی؟

کشته میشی تموم زندگیم
ذبح توئه مصیبت عظیم
سر رو تنت داری بیا بریم

گودالو من از حالا می‌بینم
سرهارو رو نیزه‌ها می‌بینم

(آقاجان، حسین حسین آقاجان)۳

تو قتلگاه تا خورد زمین سپر نداشتش
غارت که شد از خیمه‌ها خبر نداشتش
عصا اگه نمی‌زدن ضرر نداشتش

با شکم گرسنه کشتنش
خندیده شمر به نیزه خوردنش
رفت چقدر با چکمه رو تنش، آه

دلگیر از جسارت نامرده
شمره که رو سینه جا خوش کرده

(آقاجان، حسین حسین آقاجان)۳

قرار نبود کشتیش اگه، بهش بخندی
پاشو دیگه نشستی رو جای بلندی
با چه دلی از این بدن سرش رو کندی؟

حیف که نسوخت دلت به مادرش
سرو نبر می‌بینه دخترش
داد می‌زنه از رو تل خواهرش

کاش کمتر سرو عذاب می‌دادی
قبل از ذبح به تشنه آب می‌دادی

از نسل یک حقیقت دور از مَجاز بود
زینب که شاه بانوی مُلکِ حِجاز بود

وقتی رسید محمل او پرده داشت
آه روزی که رفت ناقه‌ی او بی‌جهاز بود

از دست بسته بودن او کم سخن بگو
دستش شبیه دست خداوند باز بود

قامت کمان نمود که یارش بایستد
 حقش نبود شمر کنارش بایستد

نظرات