نصیحت پدرم مانده است در گوشم که روز فقر شبش نان روضه نفروشم حسین گفت پدر، جای لایلایی شب شراب ریخت به جانم هنوز مدهوشم قسم به کتریِ جوشیده در حسینیه که با کسی که نخواهد تو را نمیجوشم غم گرسنگیات قوت غالب من شد همیشه در وسط روضه اشک مینوشم مصیبت پدر و مادرم زِ یادم رفت مصیبت پسر تو نشد فراموشم چرا به یاد لب تشنهات نمیمیرم مرا ببخش عزیزم که آب مینوشم زان تشنگان هنوز بعیوق میرسد فریاد العطش زِ بیابان کربلا بودند ديو و دَد همه سيراب و میمكيد خاتم زِ قحط آب، سليمانِ كربلا حسین آرام جانم، حسین روح و روانم... عزیزِ فاطمه خیلی برای من سخت است تو پارهپیروهنی من لباس میپوشم با دلی پرشور و قلبی بیقرار آمد، حسین زودتر از موعدش پای قرار آمد، حسین پیش رویش مسلم و پشت سرش اُمّالبنین منتظر دارد ولی چشم انتظار آمد، حسین دارد عبدالله و قاسم هَمرَهَش یعنی که با از حسن هر چه که دارد یادگار آمد، حسین پیش پای زینب و لیلا همه زانو زدند کاروان اهلبیتش باوقار آمد، حسین او علیاصغرش را روی دست آورده است تا بداند عالمی سرمایهدار آمد، حسین اکبرش را که تماشا کرد پرسید از خودش میشود با داغ این رعنا کنار آمد، حسین