ما برای حسین میمیریم حرف مَرد دو تا نخواهد شد تا قیامت اگر که گریه کنیم حق داغش ادا نخواهد شد یک عالَمه گریه به تو بدهکارم تا خوب نشه زخمات دست برنمیدارم بزار حالاحالا نوکر شما باشم لحظهی مرگم تو خاک کربلا باشم بَده که پیش تو موی سرم سفید نشه بَده که نوکرت بمیره و شهید نشه من اصلا اومدم برات شهید بشم تا تو قلب مادرت عزیز بشم سردم نکنی طردم نکنی عزیزم حسین، عزیزم حسین... تا که در غمش بوتهور نشویم وصل او رزق ما نخواهد شد ما نباشیم دیگران هستند خلوت این روضهها نخواهد شد کار آنکه شاه هر دو سراست لنگ امثال ما نخواهد شد جز حسین هیچکس موقع دفن کفنش بوریا نخواهد شد تو اولین امیر بودی که بین یک حصیر بودی برات گریه کردم برا دفنت اومدن از دهات گریه کردم کفن نداشتی برای بوریا گریه کردم تنت که تن نبود برا قطعههات گریه کردم یک امیدی بهم هست که صدام کردی به یک دردی میخوردم که صدام کردی هیچکس به دل ما محل نداد تنها حسین آمد و ما را سوار کرد امام کیست امام آفتاب تابان است امام کعبهی قبلهنمای ایمان است امام آینهدار خداست روی زمین که خلقت است رکاب و امام مثل نگین هوای صبح دلانگیز بندگیست امام به زندگیم قسم اصل زندگیست امام امام که پدر مهربان برای همهست امام جان دو عالم ولی فدای همهست عمود خیمهی خلقت امامت است فقط و سایهسار عالم ولایت است فقط امام چشمهی جاری به سمت اقیانوس امام روح طهارت انیس و کل نفوس امام رحمت باران امام نور خدا امام میشکفد بذلهای خاکی را یزیدیان زمان نور بر نمیتابند شب از حسادت این منزلت نمیخوابد رسید خدعهی شیطان به مردمِ عاصی که پُر شود همه جا از امامنشناسی و خواستند خورشید را قلم بزنند و این زلالتر از آب را بههم بزنند و خواستند زمین را پُر از غرض بکنند و جای ظالم و مظلوم را بههم بزنند و تیغ تفرقه بر دستهای خود بردند امام را طرف قتلگاه آوردند یزید، دوزخیان تحت تابعیت او حسین، اهل بهشتند در معیّت او غلامِ همّت آنم در زیر منّت اوست خوشا به حال زُهیری که در معیّت اوست کسی که یار حسین است تا ابد شاد است زِ هر چه رنگ تعلق بگیرد آزاد است حسین نالهی غم زد حسین آه کشید که تیغ تفرقه او را به قتلگاه کشید به قتلگاه رسیدند فرقة بالسیوف چنان زدند که از هم جدا شدند حروف رسید نوبت بعدی به فرقة بالعصا سِلاح اگر که ندارند میزدند با پا رسید دستهی بعدی به فرقة بالخشب میان این همه فرقه چه میکِشد زینب من به آغوش پُر از مِهر شما محتاجم بغلم کن حسین، بغلم کن حسین سامون گرفت تو خیمهها دلای خسته خیمه زدی غبار روی موهات نشسته اینجا فقط صدای هلهلهست شیرخوارهای میون قافلهست خیره بهش چشای حرملهست گودالو من از حالا میبینم سرها رو به نیزهها میبینم تو کربلا با چه شکوهی پا گذاشتم با دلهره قدم تو این صحرا گذاشتم عصر دهم شبِ غم و عزاست خیمه که سوخت شروع غصّههاست داد میزنم داداش من کجاست؟ برگردیم تا که نرفتی از حال میمیرم اگه بری تو گودال السلام ای بدن بیسرِ گرمادیده السلام ای سر مجروحِ کلیسادیده با چه وضعی تَه گودال کشیدند تو را ما شنیدیم ولی زینبکبری دیده تو را دور و بَرم رو تار میبینم، اینهمه نیزهدار میبینم زینبو واسه دفعهی آخر شمر بره کنار میبینم یا عریضالکبریا، تنگِ قتلگاه من نیزهی شکسته شد آخرین پناه من یا عظیمالجبروت، حُرمتم شکسته شد منو با لگد زدند دستشون که خسته شد نمونده هیچکسی برای من دیگه توون نداره پای من تو رو خدا تا وقتی زندهام نرید به سمت خیمههای من راحم الشیخالکبیر داری از حالم خبر؟ میزدند همه ولی، پیرمردها بیشتر رازقالطفلِ صغیر تشنه هستند بچهها خواهرم اینجا نیا اِرجعی الی الخیام پیش من نیزهها کم آوردند بهخدا سر نمیدهم به کسی غیرتاللهِ من خیالت جمع من که معجر نمیدهم به کسی تو اگر اجازهای بدهی خویش را پهلویت میاندازم میان این همه کشته چرا تنها تو عریانی؟ اگر این چندتا عقب بروند چادرم را رویت میاندازم