اینجا دور از وطنه سببِ قتلِ منه بیا برگردیم عزیزم دلِ من شور میزنه چی میخواد سرم بیاد به سرِ حرم بیاد من پیاده نمیشم تا بگی اکبرم بیاد شعلهی خورشید کبود کرده بدنها رو تنهاتر از این نکن زینبِ تنها رو کنارِ عباس بزن خیمهی زنها رو سوزونده پاها رو تاوَلا غم و غصهها شد برمَلا کربلا کربلا کربلا... غصه دنبالِ منه غم تو مالِ منه اونجا گودال تو نیست حسین، گودالِ منه اینجا نامردا پُرَن سَرو راحت میبُرَن سرایی که سایهبونَمَن به نیزه میخورن وایسم ببینم که میکِشی زمین پاتو نیزههای کوفیا تنگ میکنن جاتو چشمات به خیمهست و شمر میبنده چشماتو لباساتو در میارنو رو نوکِ نیزه میذارنو میگیرن جلوی خیمهها کربلا کربلا کربلا... عزیزم دلت میاد؟ اشک خواهرت بیاد زینب از اینجا میره به مجلسِ اِبنِ زیاد شمرو مأمور میکنن راهمو دور میکنن دل ندارم برم اما مَنو مجبور میکنن چند روز دیگه که بین غُلوزنجیرم کجاست اباالفضل ببینه بل کیا میرم؟ حرمله میخنده تا میبینه دلگیرم میرم هر جایی که سر میره از روی سرها معجر میره اونم جلوی نامحرما کربلا کربلا کربلا... (وقت غروب آمد و فوراً هوا گرفت سر را برید و روبهروی زنها گرفت)