
بوی سیب و بوی غربت بوی خون و بوی تربت گمونم که از همینجا شروع میشه قتل و غارت ای وای دلم خونهی روضهها شد ای وای حسین وارد کربلا شد ای وای پُر از خار و خاشاکه اینجا ای وای گمونم همون خاکه اینجا میگفتن اینجا پُر آبه، بیدرد و بیاضطرابه اما حالا توی کوفه حرف شمشیر و طنابه ای وای میگفتن که مهموننوازن ای وای بهپا شد دیگه خیمهگاهم ای وای همینجا میشه قتلگاهم ای وای دیگه راه آبو میبندن ای وای که دست ربابو میبندن ما رو اینجا دوره کردن، با نیزهها دوره کردن اهل و عیال حسینو، نامَحرما دوره کردن ای وای میافته زمین دست سقّا ای وای میشه اکبرم ارباً اربا ای وای میون گلوم استخونه ای وای سرم روی نیزه میمونه مثل بارونه میباره، خواهرم دلشوره داره گفتم از گوشِ رقیه، گوشواره رو دربیاره ای وای اَمون از شب بیستاره ای وای چه بد زخمیه گوشِ پاره ای وای غم کربلا و رقیه ای وای خرابه کجا و رقیه