مَسندنشینِ مُلک سلیمان رقیه است استاد درس ابوذر و سلمان رقیه است یا اَبَتا یا حسین... من شاگرد زینبم، برات قیام میکنم خوابو به چشم دشمنات حرام میکنم بابا کی جرئت کرده لبهات چرا پُر خونه؟ بابا کی جرئت کرده مگه اجر قاری قرآن خیزرونه؟ من اگه شامو کربلا نکنم رقیه نیستم! من اگه یزیدو رسوا نکنم رقیه نیستم! من اگه برا تو غوغا نکنم رقیه نیستم! اِنّا مِنَ المجرمین منتقمون... من از نسل حیدرم، که انقلاب میکنم شامو سر یزیدیا خراب میکنم بابا فدای زخمهات، بابا کار کی بوده؟ بابا فدای اشکات آخه مثل من صورت ماهت کبوده من اگه شادیهاشو غم نکنم رقیه نیستم! من اگه آبروشو کم نکنم رقیه نیستم! من اگه خرابه رو حرم نکنم رقیه نیستم! اِنّا مِنَ المجرمین منتقمون... من شاگرد فاطمهم، ببین چهکار میکنم یک شبه کلّ شهرو بیقرار میکنم بابا ببین کِی گفتم، من انتقام میگیرم بابا ببین کِی گفتم سرت رو تا پس نگیرم جایی نمیرم من اگه عالمو خبر نکنم رقیه نیستم! من اگه با سرت سفر نکنم رقیه نیستم! من اگه شام غمو سَحر نکنم رقیه نیستم! أنا بنت الحسین...