
چرا با چشمای تر میری سفر صبح که هست، چرا سحر میری سفر بذار ام البنینو بیدار کنم چرا داری بی خبر میری سفر دختر سپاهتو نبر، حسین صبر خیمهگاهتو نبر، حسین به خدا حرمله رحمی نداره طفل بی گناهتو نبر، حسین داری با عقیلهها کجا میری اینقده با عجله، کجا میری روضه خوندی برا ام سلمه حالا داری سمت کربلا میری میسپارم به خدا، این قافله رو خدا دور کنه ز ما فاصله رو خودم از گم شدنش خبر دارم اگه میشه نبرین سه ساله رو