رسیده کاروان غم

رسیده کاروان غم

[ حاج حسن جمالی ]
رسیده کاروان غم
به دِیرِ راهب این زمان

ستون نوری آمده
به سوی دِیر از آسمان

ای سرِ جدا ز تن
نام خود بگو به من۲

زیارتِ سر آمده
خراب و خسته مادرش

چه خوب شد که شسته‌ای
تو خون و خاک از سرش

ای سرِ جدا ز تن
نام خود بگو به من۲

بدان که من سرِ حسین
عزیزِ قلبِ احمدم

شفیعِ تو به آخرت
به پیش حَیّ سَرمَدَم۲

من جدا ز تن سرم
زاده‌ی پیمبرم

حسین غریبِ فاطمه...

نظرات