اَلحَقُّ وَالإنصاف در حقّش جفا کردی با عِلم بر تنهاییاش او را رها کردیم گاهی نمیدانم چه شد که یادش افتادیم گاهی برای مَصلحت او را صدا کردیم احساس میکردیم خیلی معرفت داریم آنجا که گهگاهی برای او دعا کردیم با گریههایی آن هم اغلب از سر احساس تکلیف خود را فکر میکردیم اَدا کردیم با غفلت از یاد امام عصرمان، مَردم! خود را به این شدّت گرفتار بلا کردیم این کمفروشی نیست آیا در فراق او به ندبههای خشک و خالی اِکتفا کردیم؟ حال مناجات سحر را خواب برد از ما حتّیٰ نماز صبح را عمداً قضا کردیم عَجِّل فَرَج گفتن فقط بازارگرمی بود اِخلاص را بُردیم و قربان ریا کردیم قلب رئوفش را هزاران بار آزردیم با آن گناهانی که اغلب در خفا کردیم جایی برای یوسف زهرا نمیماند وقتی در دل را به روی غیر وا کردیم خانهنشینی علی دنبالهدار است آه ما یادگارش را دچار اِنزوا کردیم از شرم، پیش مادر سادات باید مُرد وقتی که با فرزند او اینگونه تا کردیم امروز راه اتّصال ماست با مهدی اشکی که نذر حضرت خیرُالنّساء کردیم از شرکت او در مجالس مطمئن بودیم محض حضورش خانه را دارُالعزا کردیم بخشید ما را باز هم در روضهی زهرا تا زخم را با گونهی خود آشنا کردیم **** اگر تو را رها کنم مرا رها نمیکنی **** تو تماماً سیزده قرن است از حاضر بودهای ما تماماً سیزده قرن است غائب ماندهایم **** شرمندهام آقا ولی سحرانشینی بهتر از این باشد که بین ما نشینی **** خوش بوَد گر محک تجربه آید به میان تا سیَهروی شود هر که در او غش باشد **** واقعا جای سوال است که از بَهر ظهور ما چه کردیم که اینگونه طلبکار شدیم؟ **** هستم همه شب یاد تو ای شهزاده محتاج به امداد تو ای شهزاده ای کاش که امر فرج امضا بشود از برکت میلاد تو ای شهزاده