
از همین امروز، در فکر غنیمتکردنَند بین خولی و سنان، دعوا سرِ پیراهن است از مِنا تا کربلا، چشم حریص ساربان داد میزد هر قدم، انگشترش مال من است غارت کردنِت، تشنه کشتنِت با تیر و شمشیر و دِشنه کشتنِت راحت کشتنِت، یک عدّه واسهی غارت کشتنِت زنده کشتنِت، با قتل صبر و با خنده کشتنِت مبهم کشتنِت، شمر و زجر و خولی با هم کشتنِت تنها کشتنِت، روی خاک داغ صحرا کشتنِت با شک کشتنِت، در زیر پاهای مرکب کشتنِت ***** کاش که جای تو، با مُسلم تو بد بشوند اسبها جای تو، از سینهی من رد بشوند کاش تا گودی گودال، به دورم ببَرند سر من را ببُرَند و به تنورم ببَرند کاش در خیمه، حمیده بشود قربانی در زیر پای اسب، دو دختر... به دلم مونده یه بار دخترمو ببینم تُو لباس عروس حسین یه کاری بگم برا من میکنی؟ جای من دخترمو ببوس حسین سرَمو سَردَر این شهر زدند بالای دارُالاماره، میبینی؟ اگه اومدی بازار قصّابا تنَمو روی قَناره میبینی هر چی سنگم که به لبهام بزنند باز فقط میخوام تو رو صدا کنم غصّهم اینه دَمِ دروازه میای نتونم توی چِشات نگاه کنم حسینجان... نمیرم تُو بازار آهنگرا چون سر و صداش کلافم میکنه شمرو دیدم که داره یه گوشهای بَند چکمههاشو محکم میکنه نمیخوام مثل من، آوارهت کنند نمیخوام که حُرمتِت شکسته شه نگرانِتم خدا رحم کنه کمِ کم، هر کی یه نیزه دستِشه نیزهها با هم رقابت داشتند جای سالم بر تنَش نگذاشتند ***** خورشید جایش در دل شب نیست، برگرد بازار کوفه جای زینب نیست، برگرد گلای یاس تو آزار ندیدند تُو آغوش تو بودند خار ندیدند همه پردهنشین بودن از اوّل نجیبزاده بودن، بازار ندیدند وای از بازار، ای بیچاره زینب تُو بزم مِی، پا میذاره زینب ***** ای سَرترینِ سَرترینا توی تشت ساکت نَشینا اصلاً ببین گُلها توان خار دارند پردهنشینها طاقت بازار دارند با چوبدستی زد به لبهای کبودَت آقا فقط در فکر لبهای تو بودم مرتّباً به دهان تو چوب میکوبید هر آنچه ناله زدم من نَکوب، میکوبید