کربلا از محضر زینب، تکامل یافته از نسیم چادر زینب بوی گل یافته کربلا دشت بلا فرمانروایش زینب است کشتیاش خون خدا و ناخدایش زینب است این بیابان، میزبان دسته دسته گل شده آنقدر با کاروان گل نشسته، گل شده اینکه بر محمل نشسته فاطمه یا زینب است؟ عالی اعلیٰ علی یا اینکه علیا زینب است؟ محملش را همچنان بیت الحرام آوردهاند عمهی سادات را با احترام آوردهاند زیرپایش را ملائک با مژه جارو زدند شش برادر درکنار محملش زانو زدند فکر کردید از مصیبت شانهاش خم میشود؟ با اسارت بردنش از عزتش کم میشود؟ او اگر اخمی کند تا حشر طوفان میشود لشکر کوفه ز جنگیدن پشیمان میشود و زمام ناقهاش، در دستهای جبرئیل لا به لای گریه میآید صدای جبرئیل ای بزرگ عالم امکان، عزیز سرمدی زینبا اهلاً و سهلاً مرحبا خوش آمدی تو بزرگ کربلا هستی ولی پایین نیا درهمان محمل بمان، جانِ علی پایین نیا زحمت برگشتن از درد جدایی بهتر است تو همان پرده نشین باشی خدایی بهتر است از سر شوق آمدی، یک روز با سر میروی با برادر آمدی و بیبرادر میروی تاج بر سر رفته بودم، خاک بر سر آمدم با برادر رفته بودم، بیبرادر آمدم این دم پیری مرا آوارهی صحرا نکن راهمان دیدی کجا افتاد، دلواپس شدم من کنار تو نباشم، زود میمیرم حسین تا عمود خیمه جا افتاد، دلواپس شدم معجر من، حنجر تو، هردو پاره میشود حرف بین ما دوتا افتاد، دلواپس شدم حنجرت را بازی دستان این و آن نکن چشم من بر نیزهها افتاد، دلواپس شدم درد گوش پاره کمتر از شکاف نیزه نیست چشم من بر بچهها افتاد، دلواپس شدم