خرابه برامون برازنده نیست
1664
19
- ذاکر: ابوالفضل بختیاری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- مناسبت: شب سوم ماه رمضان
- سال: 1402
خرابه برامون برازنده نیست
لباسای پارم واسه خنده نیست
بابا خیزرون هم شکست از غمت
یزید از لبای تو شرمنده نیست
یه سر از تو برگشته خیلی کمه
رگای بریدت چقدر درهمه
میخواستم به مردم نشونت بدم
یه وقتی رسیدی که خوابن همه
دستامو رو گوشم گذاشتم شرمنده گوشواره نداشتم
تا بودی پامو تو خرابه نزاشتم
خورشید من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه
نشناختمت در اول کار نفرین خدا به این زمانه
کی زیر گلوت را عزیزم اینطور بریده ناشیانه
تقصیر حرارت تنور این سوختگی زیر چانه
بابا امروز شبیه موی تو سوخت آن موی بلند دخترانه
من در همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه
رفتم وسط شراب خواران کت بسته به زور تازیانه
بر خورده به من چرا نبوده برخورد کشی مودبانه
من دختر شاه عالمینه دادند ولی به من اعانه
در راه شتر تکان نمیخورد خوردم کتکی به این بهانه
من سیر غذا نخوردم اما خوردم دل سیر تازیانه
تو آسمون جای تو نه گوشهی تنور
مجلس به مجلس روی نی میبردنت به زور
من لهترم یا صورت پاخور ترین غرور
موهات تو دستای یزید افتاد
رباب و خیزرون دق داد
بغل گرفت سرت رو
دیدم با چوب روی لبات کوبید
میون همهمه نشنید نوای دخترت رو
بابا خوش اومدی
به هر کسی که فکر کنی یه شب سرت رسید
تو خیزرون خوردی و شد موهای من سپید
سیراب شدن اسبا ولی آبت نداد یزید
برگرد ببین برا تو گل کاشتم یه کاسه آب نگه داشتم الهی نوش جونت
برگرد سرت تموم بشه دردش به هر کی مسخرم کردش میخوام بدم نشونت
بابا خوش اومدی
لباسای پارم واسه خنده نیست
بابا خیزرون هم شکست از غمت
یزید از لبای تو شرمنده نیست
یه سر از تو برگشته خیلی کمه
رگای بریدت چقدر درهمه
میخواستم به مردم نشونت بدم
یه وقتی رسیدی که خوابن همه
دستامو رو گوشم گذاشتم شرمنده گوشواره نداشتم
تا بودی پامو تو خرابه نزاشتم
خورشید من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه
نشناختمت در اول کار نفرین خدا به این زمانه
کی زیر گلوت را عزیزم اینطور بریده ناشیانه
تقصیر حرارت تنور این سوختگی زیر چانه
بابا امروز شبیه موی تو سوخت آن موی بلند دخترانه
من در همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه
رفتم وسط شراب خواران کت بسته به زور تازیانه
بر خورده به من چرا نبوده برخورد کشی مودبانه
من دختر شاه عالمینه دادند ولی به من اعانه
در راه شتر تکان نمیخورد خوردم کتکی به این بهانه
من سیر غذا نخوردم اما خوردم دل سیر تازیانه
تو آسمون جای تو نه گوشهی تنور
مجلس به مجلس روی نی میبردنت به زور
من لهترم یا صورت پاخور ترین غرور
موهات تو دستای یزید افتاد
رباب و خیزرون دق داد
بغل گرفت سرت رو
دیدم با چوب روی لبات کوبید
میون همهمه نشنید نوای دخترت رو
بابا خوش اومدی
به هر کسی که فکر کنی یه شب سرت رسید
تو خیزرون خوردی و شد موهای من سپید
سیراب شدن اسبا ولی آبت نداد یزید
برگرد ببین برا تو گل کاشتم یه کاسه آب نگه داشتم الهی نوش جونت
برگرد سرت تموم بشه دردش به هر کی مسخرم کردش میخوام بدم نشونت
بابا خوش اومدی
نظرات
نظری وجود ندارد !