بانوی من نحیف نبود این‌چنین نبود

بانوی من نحیف نبود این‌چنین نبود

[ ابوالفضل بختیاری ]
بانوی من نحیف نبود این‌چنین نبود
هرچه نگاه می‌کنمش ظاهراً کم است

باید چگونه جمع کنم این بساط را
فرصت کم است و آب کم است و کفن کم است

گیرم حسین دق نکند این‌چنین ولی
گریه بدون داد برای حسن کم است

****

گفتم نیا مغیره‌ها حیا ندارن
گفتم نیا داغتو رو دلم می‌ذارن

اومدی حیف که خسته دیدمت
آینۀ من شکسته دیدمت
سرو علی شکسته دیدمت

زخمیه دستای نامردی تو
(مردم تا به خونه برگردی تو) ۲

****

هزاران دلقک از اولاد عمروعاس آوردند
برای پایکوبی دورشان رقاص آوردند

زنانی را که روی خویش را از کور پوشاندند
صلاة صبح تا مغرب میان شهر چرخاندند

به قرآن پاره‌ها آن بی وضوها دست‌ها بردند
عروسان علی را از میان مست‌ها بردند

یکی ای‌کاش بود آنجا و حل می‌کرد مشکل را
و هل میداد از نزدیکیِ زینب اراذل را

****

گوشواره نیست که روی گوشا
بی دلیل نیست جنب و جوشا
بردن ما رو یه بازاری که معروفه به برده فروشا

ما اسیر بدترین‌ها شدیم
هی زمین خوردیم و هی پا شدیم

دم دروازه دلشوره شدید شد
یه روزه موی دخترها سفید شد

برای مردن این یک روضه بسه
که زینب وارد بزم یزید شد

نظرات