به جمال حسنی دست درازی کردند تازه داماد حرم، نیزه نقاب از تو گرفت لشگری را ریختی، اخر تنت را ریختن کار دستت داد آن ضربههای که زدی سیزده تا سیزده تا نیزه بیرون میکشند در ازای سیزده جام بلایی که زدی با تکان خوردن تو، بیشتر وا میشود زحمتم بسیار شد با دست و پای که زدی سفره عقد تو رو باید همین جا پهن کرد تو شدی دامادتر با این حنایی که زدي عاقبت دیدی در آغوشم، علی اکبر شدی یاد من مانده هنوز آن حرفهای که زدی بعد ده سال دوباره، حسنش را دادند داشت با ریختنش پای عمویش کم میشد روی خاک صحرایی پاشید تنت صدای شکستگی میده تنت از کجا بقیهاتو پیدا کنم زیر سم اسبها چسبیده تنت پسرم بالت کو پس، پر کجاست نقابی که داد مادرت کجاست دیدی گفتم یه روز قد میکشی تو ببین سرت کجاست، تنت کجاست سنگ زدند خیلی زیادی سنگ زدند کل کشیدن جای شادی سنگ زدند موهاتو با خون حنا گذاشتن به جای نقل دومادی سنگ زدند سنگ زدند به آینهات شکسته شد آیههای مدینهات شکسته شد قبل از اینکه اسبها از راه برسن به زیر چکمهها سینهات صدای هلهله خاموش شده با خونت خیمهها لالهگونه شد پاشو دست عمو بگیر بریم تو حرم عروس تو بیهوش شد