نادِعَلیاً مَظهَرَ العَجائِب تَجِدهُ عَوناً لَکَ فیِ النَوائِب کُلُّ هَمٍّ و غَمٍُ سيَنجَلي بولايَتِكَ يا علي ويا علي و لا علي کیست این معنی اِشراقِ اَزَل کیست این لطف خدا عَزَوَجَل کیست این صوم وصلاة و صلوات کیست این حَیِّ عَلی خَیرِ العَمَل کیست او همهمهی دیر و کِنِشت کیست او زمزمهی تاج محل کیست او تیغ اُحُد تیرِ حُنِین فاتح خِیبَر وصِفِین وجَمَل هرچه در عِین علی فکر کنی میرسی باز به جای اوّل عقل یا عشق چه پاسخ دارد به سؤالی که بُوَد لا یَنحَل که بشر میشود اینگونه مگر ها علیٌ بَشَرٌ كَيفَ بَشَر عشق بايد به جگرها برسد تا که از یار خبرها برسد دل که عاشق بِشود شوق جنون اَثرش زود به سرها برسد سنگ هم باشی اگر آب شوی از دَم عشق اثرها برسد خطبهی روز غدیر اِرث خداست از پدرها به پسرها برسد چقدر نام علی میچسبد از نجف بار شکرها برسد وقت مدحش شده و جامه دَران شعر از بین هنرها برسد که بَشَر میشود اینگونه مگر ها علیٌ بَشَرٌ كَيفَ بَشَر بر جهاز شتران بالا رفت نه که از کون و مکان بالا رفت دست در دست علی پیش همه حضرت جان جهان بالا رفت چشم حجاج یکی را میدید در دو تَن یک دل وجان بالا رفت از مَلَک تا به فَلَک نادِ علی از کَران تا به کَران بالا رفت و هنیعاً لَکَ بَخٍ بَخٍ از لب پیر و جوان بالا رفت در حدیث است که هنگام غدیر بانگ جبریل چنان بالا رفت که بشر میشود این گونه مگر ها علیُ بَشَرٌ كَيفَ بَشَر شب معراج به بالا که رسید نوبت سورهی اسرا که رسید رفت بر پشت براقی تا اوج از ثرا تا به ثریّا که رسید یک شمایل همه جا دید فقط یک نفر دید به هر جا که رسید خویش را دید در آئینهی خویش این معما به کجاها که رسید یک صدا بود فقط در گوشَش چشم وقتی به تماشا که رسید همه جا حرف علی بود علی گفت در پیش خدا تا که رسید که بشر میشود این گونه مگر ها علیُ بَشَرٌ كَيفَ بَشَر به شکوه جبروتش سوگند به کلامش به سکوتش سوگند به رکوعش که گدا فیض گرفت به نماز و به رکوعش سوگند پدر خاک به خاک نجفش به بلندی هُبوطَش سوگند به همان تکهی نان خشکش به همین برکت قوتش سوگند به عرقهای جبینش در کار به نسیم ملکوتش سوگند به همان مصحف نوری که نوشت به کتابش به خطوطش سوگند که بشر میشود این گونه مگر ها علیُ بَشَرٌ كَيفَ بَشَر آنکه در شرح مقامش قرآن آنکه از فرط ظهورست نهان خلوتی داشت خدا با او که بود از چشم دو عالم پنهان جای آدم اگر او را میدید سجده میکرد به پایش شیطان تیغ او بود برای اسلام شانهاش بود برای طفلان از مناجات ،علی را بیجان دید سلمان دلِ یک نخلستان رفت حیران و به زهرا فرمود پاسخش داد چنین بیبی جان: که بشر میشود این گونه مگر ها علیُ بَشَرٌ كَيفَ بَشَر چشم کور است و زبان اَلکَن و لال درک او بیشتر از حدِّ خَلیل فهم او دورتر از صِید خیال کیست او مُقبض هر صُلبِ حرام کیست او معنی هر نانِ حلال میشود عین علی آید؟ خیر مثل او نیست؟نه با فرض محال ما شرابیم از انگور زَریم ما گدائیم گدای سر سال از ازل روح قُدُس در گیر است تا ابد هست چنین طرح سؤال که بشر میشود این گونه مگر ها علیُ بَشَرٌ كَيفَ بَشَر چه خیالیست که دشمن داری ما که این نام مُطَنطَن داریم خط سرخ من و تو نام علیست پای او یک رگِ گردن داریم حرز زهراست برای این خاک شکر از فاطمه جوشن داریم خاک ما از نجف آباد شده باز هم حسرت رفتن داریم اربعین آرزوی ماست ببین شعلهایم و همه خرمن داریم باید او مدح خودش را گوید به علی دست به دامن داریم که بشر میشود این گونه مگر ها علیُ بَشَرٌ كَيفَ بَشَر