
دلِ دلداده را دلبستهی دلبر تصوّر کن کمال عشق را عشقِ پدر دختر تصوّر کن بیا جای طَبَق سر روی پای دخترت بگذار لباس پارهام را بالشی از پَر تصوّر کن مگو آن گوشواری که خریدی کو؟ کشید و بُرد همین خونلختهی گوش مرا زیور تصوّر کن چهها دیدند در بزم شرابِ شام دخترهات میان مستها بابا، خودت دیگر تصوّر کن **** میخوام خجالت نکِشی، از دردِ لگد نمیگم لکنت زبون باعثشه، بهت خوشاومد نمیگم از اونی که زد نمیگم بابا تو رو رگای دَرهم دَرهم کرد، منو اشاره تو رو نشون میدم به هر کی گفت بابا نداره به چشم من زیبایی حتی با گلوی پاره چشماتو ببند، با اینکه از غصّهها پُری چشماتو ببند، رُو پای من چوب نمیخوری **** اگر که میپَرند پلکام بابا دلیلش ضربِ دستِ بیهواسه یه شب از ناقه افتادم تُو صحرا همون صحرا که سوغاتش هراسه یادم اومد عموم گفت هول کردی میام پیشت فقط بشمار تا سه شمردم یک، ولی یادم نیومد که بعد از یک دیگه دو بود یا سه رسید از راه زجر و گفت حالا خودم یادت میدم بشمری تا سه لگد زد گفت یک، سیلی زد این دو موهامو کَند و گفت این شد حالا سه