خدایا شاهدی
5808
18
- ذاکر: علی کرمی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت علی اصغر (ع)
- مناسبت: شب هفتم محرم
- سال: 1403
خدایا شاهدی
پیش دو چشمم، بر سر دستم
گلوی نازک طفلم، نشان تیر اعدا شد
شهیدانم همه دادند جان، در دامن صحرا
تو تنها مقتلت، وقت شهادت دست بابا شد
ز شصت حرمله، تیری به خلق اصغرم آمد
که شد آن تیر مسمار و فرو در قلب زهرا شد
بخند اصغر، که بعد از قتل هفتاد و دو سربازم
شهادت نامهام امروز با خون تو امضا شد
تو تا خم کردهای سر را، ندیدی قامت من را
ببین قد پدر، از غصهی تو ای علی تا شد
پس از قتل من و تو میشود آزاد آب امشب
بگریند اختران شب، به لالای رباب امشب
لالا لالا لالا بخواب آروم
رو دستای زهرا، بخواب آروم
از زندگی سیری
چند سالته کوچیکتر از تیری
از زندگی سیری
داغ یه طفل سخته سر پیری
تشنه جون دادی چرا، مگه عمو نداری
حالا ابم بیاره، دیگه گلو نداری
یه سالت هم نشده تو آرزو نداری
واسه مادر، سر آوردی
سه تا دندون درآوردی
با اشک از خون، پاکت کردم
من مردم تا خاکت کردم
خودم خون از گلویت پاک کردم
خودم قنداقهات را چاک کردم
الهی قسمت کافر نگردد
خودم بودم تو را در خاک کردم
به لب نام قشنگت، مونده مادر
عدو حیرون ز جنگت مونده مادر
علی یک یادگاری دارم از تو
به سینه جای چنگت مونده مادر
کی باورش میشه
که قبر کوچیک تو را کندن
کی باورش میشه
برم سر مزار فرزندم
لالایی خوندنمو یه جور ازم گرفتن
حتی گهواره تو رو به زور ازم گرفتن
شیرخوارم رو با تیر قطور ازم گرفتن
سر افتاده، حنجر پاره
یکی تیر و دربیاره
تمام حنجرت از تیر، رشته رشته شد
به دست حرمله شمشیر بود بهتر بود
با حسرت هی، روزام شد طی
از زیر خاک، رفتی رو نی
نیزه خالی رفت، اما با علی آمد
عصر شد، خاک زیر و رو میشد
نیزهها در زمین فرو میشد
بین آن نیزهدارهای پلید
سر یک سر، بگو مگو میشد
آه از آن لحظهای که چشم رباب
با سر طفل، روبهرو میشد
گفت با نیزهدار که ای کاش
مادرش هم شبیه او میشد
تلاش کردم حسین از حرفش نره بابایی
عصای دست نیزهدارایی
بی تو از این زمونه سیرم
گل یاسم، بگوکی از شاخه تو را چیده
سر بچهام کوچیک و نیزه بزرگ
چجوری حالا بشه نیزه نشین
مثبچل سیبی که رسیده رو درخت
یه تکون بدن میفته رو زمین
یارالی علی
پیش دو چشمم، بر سر دستم
گلوی نازک طفلم، نشان تیر اعدا شد
شهیدانم همه دادند جان، در دامن صحرا
تو تنها مقتلت، وقت شهادت دست بابا شد
ز شصت حرمله، تیری به خلق اصغرم آمد
که شد آن تیر مسمار و فرو در قلب زهرا شد
بخند اصغر، که بعد از قتل هفتاد و دو سربازم
شهادت نامهام امروز با خون تو امضا شد
تو تا خم کردهای سر را، ندیدی قامت من را
ببین قد پدر، از غصهی تو ای علی تا شد
پس از قتل من و تو میشود آزاد آب امشب
بگریند اختران شب، به لالای رباب امشب
لالا لالا لالا بخواب آروم
رو دستای زهرا، بخواب آروم
از زندگی سیری
چند سالته کوچیکتر از تیری
از زندگی سیری
داغ یه طفل سخته سر پیری
تشنه جون دادی چرا، مگه عمو نداری
حالا ابم بیاره، دیگه گلو نداری
یه سالت هم نشده تو آرزو نداری
واسه مادر، سر آوردی
سه تا دندون درآوردی
با اشک از خون، پاکت کردم
من مردم تا خاکت کردم
خودم خون از گلویت پاک کردم
خودم قنداقهات را چاک کردم
الهی قسمت کافر نگردد
خودم بودم تو را در خاک کردم
به لب نام قشنگت، مونده مادر
عدو حیرون ز جنگت مونده مادر
علی یک یادگاری دارم از تو
به سینه جای چنگت مونده مادر
کی باورش میشه
که قبر کوچیک تو را کندن
کی باورش میشه
برم سر مزار فرزندم
لالایی خوندنمو یه جور ازم گرفتن
حتی گهواره تو رو به زور ازم گرفتن
شیرخوارم رو با تیر قطور ازم گرفتن
سر افتاده، حنجر پاره
یکی تیر و دربیاره
تمام حنجرت از تیر، رشته رشته شد
به دست حرمله شمشیر بود بهتر بود
با حسرت هی، روزام شد طی
از زیر خاک، رفتی رو نی
نیزه خالی رفت، اما با علی آمد
عصر شد، خاک زیر و رو میشد
نیزهها در زمین فرو میشد
بین آن نیزهدارهای پلید
سر یک سر، بگو مگو میشد
آه از آن لحظهای که چشم رباب
با سر طفل، روبهرو میشد
گفت با نیزهدار که ای کاش
مادرش هم شبیه او میشد
تلاش کردم حسین از حرفش نره بابایی
عصای دست نیزهدارایی
بی تو از این زمونه سیرم
گل یاسم، بگوکی از شاخه تو را چیده
سر بچهام کوچیک و نیزه بزرگ
چجوری حالا بشه نیزه نشین
مثبچل سیبی که رسیده رو درخت
یه تکون بدن میفته رو زمین
یارالی علی
نظرات
نظری وجود ندارد !