کاش دشت روبهرویت لااقل یک مرد داشت یک سوال مادرانه تیر خیلی درد داشت سفت بستیدش به روی نیزهها بازش کنید دردش آمد این زبان بسته کمی نازش کنید من ایکاش از تو زودتر مرده بودم کاش اصلا من سه شعبه خورده بودم نباید اینجوری خاکت میکردم برات چند دست لباس آورده بودم تورو کشتن آب و آزاد کردن همه خوردن لبات و یاد کردن سر نیزه توی حلقت نمیرفت با نیزه حفرهای ایجاد کردن بیدارت کرد، حرمله خواب بودی تشنهی یک جرعهی آب بودی ز چشمم اشک را نمنم گرفتی دمی که نوحه کردی دم گرفتی بهجای گردن مادر علی جان چرا این نیزه را محکم گرفتی به لب نام قشنگت مونده مادر عدو حیرون ز جنگت مونده مادر علی یک یادگاری دارم از تو به سینه جای چنگت مونده مادر برای رفتنت آماده بودی از اول تو به من دلداده بودی اگر نیزه به حلق تو نمیرفت تو تاحالا به حرف افتاده بودی ای بیسر علی، آخر بهم نگفتی مادر علی ای بیسر علی، نیزه از توعه بزرگتر علی پاسی از شب رفته روی نیزه بیداری علی دلخوری از مادرت انگار حق داری علی قهر کردی با من و پایین نمیآیی ز نی بوسهای بر مادرت اما بدهکاری علی غبطه خوردم بعد تو بر هر زنی که نیمه شب کودکش را خون بخواباند به گهواره تمیزش میکنم دستم بیادش سرت خاکی و خونی و کبوده ببینن مادرای شام چی میگن نمیگن مادرش مادر نبوده به من پیری زودرس داده داغت همینجور سن روی سنم گذاشته میپرسیدن زنای کوفه از هم کدوم پیرزنی شیرخواره داره