جسم پسرم هست ولیکن سر نیست
7367
15
- ذاکر: علی کرمی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت علی اصغر (ع)
- مناسبت: شب هفتم محرم
- سال: 1403
جسم پسرم هست ولیکن سر نیست
با تیر زدی قبول، اما نامرد
این تیر سه شعبه، مال این حنجر نیست
حالا که هدف گلوی اصغر شده است
چشمان خود سه شعبه هم تر شده است
با گریه به زیر لب سه شعبه میگفت
ای وای رباب، تازه مادر شده است
خاک میگن سرده، نه خاک اصغرم
میره زیر خاک نمیشه باورم
روی میوهی دلم خاک نریزید
خاک و باید بریزید روی سرم
عرق پیشونیت از شرم حسین
خون رو قنداقش هم گرمه حسین
چجوری حالا میخوای خاک بریزی
استخون شیش ماهه نرمه حسین
موقت میکنم دفنت که دور از هر بلا باشی
مبادا موقع غارت، به زیر دست و پا باشی
تو را در خاک پوشاندم، لحد ای کاش میچیدم
اگر این کار میکردم، سرت بر نی نمیدیدم
آنقدر نیزه زمین زد، بدنش پیدا شد
حرمله از همه انگار که بهتر گشته
دعا دارم مبادا سر بیفتد
کسی با نیزهدارت، دربیفتد
دعا دارم اگر میافتد این سر
فقط در دامن مادر بیفتد
حالا که کوچک است برایت زمین من
بالا بمان ستارهی بالا نشین من
دستم نمیرسد به بلندای تو ولی
آهم که میرسد به تو ای نازنین من
ای کاش مرده بودم و از نی نمیچکید
خونابههای حلق تو روی جبین
با چه دلی به صورت تو سنگ میزدند
سنگها بوسه به پیشانی طفلش میزند
مادرانه پای این تصویر گریه میکند
گوشهای تنها نشسته، اشک میریزد رباب
عجب قبر کوچکی داری عزیزم
نمودی از پدر یاری عزیزم
از او مردی طرفداری عزیزم
الهی مادرت دورت بگردم
چه قبر کوچکی داری عزیزم
با تیر زدی قبول، اما نامرد
این تیر سه شعبه، مال این حنجر نیست
حالا که هدف گلوی اصغر شده است
چشمان خود سه شعبه هم تر شده است
با گریه به زیر لب سه شعبه میگفت
ای وای رباب، تازه مادر شده است
خاک میگن سرده، نه خاک اصغرم
میره زیر خاک نمیشه باورم
روی میوهی دلم خاک نریزید
خاک و باید بریزید روی سرم
عرق پیشونیت از شرم حسین
خون رو قنداقش هم گرمه حسین
چجوری حالا میخوای خاک بریزی
استخون شیش ماهه نرمه حسین
موقت میکنم دفنت که دور از هر بلا باشی
مبادا موقع غارت، به زیر دست و پا باشی
تو را در خاک پوشاندم، لحد ای کاش میچیدم
اگر این کار میکردم، سرت بر نی نمیدیدم
آنقدر نیزه زمین زد، بدنش پیدا شد
حرمله از همه انگار که بهتر گشته
دعا دارم مبادا سر بیفتد
کسی با نیزهدارت، دربیفتد
دعا دارم اگر میافتد این سر
فقط در دامن مادر بیفتد
حالا که کوچک است برایت زمین من
بالا بمان ستارهی بالا نشین من
دستم نمیرسد به بلندای تو ولی
آهم که میرسد به تو ای نازنین من
ای کاش مرده بودم و از نی نمیچکید
خونابههای حلق تو روی جبین
با چه دلی به صورت تو سنگ میزدند
سنگها بوسه به پیشانی طفلش میزند
مادرانه پای این تصویر گریه میکند
گوشهای تنها نشسته، اشک میریزد رباب
عجب قبر کوچکی داری عزیزم
نمودی از پدر یاری عزیزم
از او مردی طرفداری عزیزم
الهی مادرت دورت بگردم
چه قبر کوچکی داری عزیزم
نظرات
نظری وجود ندارد !