چگونه آنکه زنش بر زمین نخورده بفهمد

چگونه آنکه زنش بر زمین نخورده بفهمد

[ حاج جواد حیدری ]
چگونه آنکه زنش بر زمین نخورده بفهمد؟ 

حتی اشاره بارِ مرا می‌زند زمین
این بارِ شیشه را به تهاجم نیاز نیست

اگر مسمارِ دَر مانع نمی‌شد
کنون بودی در آغوشم عزیزم

عالَم غبارِ قافله‌ی ارغوانی‌اش
گُل یادبودِ عمرِ کمِ زندگانی‌اش

باید زبانِ دیگری از عرش آورند 
با واژگانِ ما ننشیند معانی‌اش

عقلِ زمین به رفعتِ او قد نمی‌دهد
دریا به حیرت آمده از بی‌کرانی‌اش

این شیرزن که بود؟ همه اوجِ بی‌فرود!
جز شیرِ حق که داشت دلِ هم‌عنانی‌اش؟ 

نُه سال شاهدِ شررِ کوهِ طور بود
هرگز نبود صحبتی از لَم تَرانی‌اش

آن مادری که علتِ ایجادِ خلقت است
سیراب می‌کند همه را مهربانی‌اش

پیداتر از اُبهتِ هر قله‌ی سِتبر
پژواک‌های زمزمه‌ی بی‌نشانی‌اش

باید که بی‌مزار، تجلیِّ کردگار
پروردگاروار ببین لامَکانی‌اش

مردآفرین زنی که خلیلانه می‌شکست
بت‌خانه‌ی خلافِ خلافت زِ شیونش

تا کعبه را زِ سنگِ کرامت نَیافکند
از چشمِ روزگار نهان است مَدفَنش

وایا! بر آن دیار که از مکرِ روزگار
بی‌فاطمه‌ است جامعه‌ی آرمانی‌اش

از لرزه‌های مسجد و مِنبر خبر دهید
دیدم توانِ محض پیِ ناتوانی‌اش

گوشی که وحی را به تماشا نشسته بود
کردند بی‌ملاحظه زخمِ زبانی‌اش

دیدند روحِ بینِ دو پهلوی مصطفی‌ٰست
رحمی نداشتند به نام و نشانی‌اش

می‌سوخت از جهالتِ مردم به پشتِ دَر
گُر می‌گرفت دست و دلِ باغبانی‌اش

هر دَم به روی شانه‌ی مولا زیاد شد
تابوت از نحیفیِ زهرا، گرانی‌اش

بارها از دوشِ من برداشتی
جای آن تابوت را بگذاشتی

داغِ تو ویرانگرِ صبرِ علیست
خانه‌ی بی‌فاطمه قبرِ علیست

نظرات

عالی