اول شعر حرف من این است
تبلیغات

اول شعر حرف من این است

[ حاج جواد حیدری ]
احیاگر صد دمِ مسیحا الغوث
یا حضرت صاحبَ الزمان ادرکنی

یا صاحب الزمان ...
*****
اول شعر حرف من این است
عشق زهرا حقیقت دین است

گوش من با بقیّه سنگین است
پیش او لحظه‌هام شیرین است

عاشقم دورِ دور از همه‌ام
نوکرِ نوکران فاطمه‌ام

کیست زهرا، خدا یا بنده؟
بنده‌ای از خداش آکنده

چه گذشته چه حال و آینده
بین دستان اوست پرونده

هو نگفتیم و رو به هو هستیم
ما همه زیر حکم او هستیم

باطنش نور ظاهرش تن بود
سخنش حکمت مبرهن بود

چادرش کعبه بود، مأمن بود
او خدا در شمایل زن بود

چادر کهنه‌اش غنی ز رفوست 
عرش حق پادری خانه‌ی اوست 

شیرزن بود اقتداری داشت 
منصب صاحب اختیاری داشت

بر زبانش چه ذوالفقاری داشت 
با علیِ خودش قراری داشت 

به ولای علی بلی گفته 
به ولایش بلی علی گفته 

بعد هجده بهار محترمش 
بیشتر از خوشی رسید غمش 

درد سر داشت دَم و باز دَم‌اش 
نمی‌آمد عصا به قدّ خم‌اش

بسترش تا به عرش برده شده 
این جوانی که سال‌خورده شده 

تکیه‌گاه ائمه‌ی اطهار 
تکیه می‌کرد گاه بر دیوار 

پلک‌ها پر ورم، چشمش تار 
ای خدا نگذرد از آن مسمار 
*****
بانویی که ضربه خورده از در و دیوار سخت
دست بر دیوار می‌گیرد ولی بسیار سخت

وقت چیدن که نباشد شاخه‌ها خم می‌شود
بر زمین بگذاشت بارش را ولی این بار سخت

وای من حالا ببین با سینه‌ی زهرا چه کرد 
میخ وقتی می‌رود بر سینه‌ی دیوار سخت

زودتر از دیگران اطرافیان جان می‌دهند
از زمانی که شود وضعیت بیمار سخت

سخت باشد خواب باشی درد بیدارت کند
چند ماهی هست زهرا می‌شود بیدار سخت

این شب آخر برای تو خودم نان می‌پزم
هرچه هم باشد برای خانه دارت کار سخت

مثل اینکه باید امشب زحمتم را کم کنم
می‌شوم از تو جدا ناچار بالاجبار سخت

چشم از چشم علی تا وقت رفتن برنداشت
آن‌قدر شد لحظه‌های آخر دیدار سخت

حضرت مشکل گشا کارش به مشکل خورده است
غسل زهرا شد برای حیدر کرّار سخت

(برای مادری نه سال کم بود)

کس نکشته کودک شش ماه‌ی معصوم را
در شهادت یادگار محسن زهرا منم

نظرات