من آن گلم که خفته به خون باغبان من

من آن گلم که خفته به خون باغبان من

[ علی کرمی ]
من آن گلم که خفته به خون باغبان من 
نه گل، نه غنچه مانده به باغ خزان من 

هفتاد داغ دارم و در زیر آفتاب 
هجده سرِ بریده بود سایبان من 

مرغِ بهشت وحی‌ام و از جورِ روزگار 
ویرانه‌های شام شده آشیانِ من 

هفتاد داغ دارم و در زیر آفتاب 
هجده سر بریده و بر سایه‌بان من

زنجیر‌ها به زخم تن من گریستند
دشمن نکرد رحم بر به اشک روان من

زن‌های شام خنده به ناموس من زدند 
...

من ریختم سرشک ولی او شراب ریخت
با آن که بود سوره‌ی کوثر به شان من

من ناله می‌زدم ز دل او چوب خیزران
من تن به مرگ دادم و او سوخت جان من

جاری ز بصر خون جگر داشت چه شد؟
او داغ عظیم بر جگر داشت چه شد؟
این جمله‌ی او نمی‌رود از یادم
یعقوب دوازده پسر داشت چه شد؟

*****

یادم نمیره و کوچه به کوچه رو
گردوندن از صبح تا غروب او زن و بچّه رو

چیزایی که دیدم هیچکی دیگه ندید
روم نمیشه بگم چی شد تو مجلس یزید

---

سی ساله که قطع نشده گریه‌ی هرشبم
سی ساله پایین نیومد حرارت تبم

سی ساله شرمنده شدم از عمّه زینبم

سی ساله که فقط من آه می‌کِشم
به ناموسم شده جسارت جلوی چشم

مقابلم به زن و بچّه ام ام جسارت شد
امان ز غربت مردی که بد گرفتار است

آهای مردم اذل عزیزنا یعنی
محله ای بروی که هجوم اشرار است

از دم دروازه تا بازار ساعت‌ها گذشت

سی ساله که فقط من آه می‌کِشم 
به ناموسم شده جسارت جلوی چشم

ترک‌های لب بابامه رو به روم
سی ساله که یک قطره آب پایین نرفت از گلوم

آهای مردم اذل عزیزنا یعنی
محله ای بروی که هجوم اشرار است

به جای تک تک ما عمّه ام کتک می‌خورد

اشکای دخترها رو با آستینم پاک کردم
کنج خرابه‌ یک شب خواهرمو خاک کردم

ای آه دل خسته اش مرا کشت
دندان شکسته اش مرا کشت

کیفیت دفن او نپرسید
تشیع نشسته اش مرا کشت

مقابلم به جای تک تک ما عمّه ام کتک می‌خورد
امان زغربت مردی که بد گرفتار است

نمی‌روم سر بازار درد سر دارد
عذاب هر شب من ازدحام بازار است

تو رو خدا جلویم گوسفند سر نبرید
دلم ز دیدن این صحنه سخت بیزار است

حصیر پهن نکردم به خانه ام اصلا
حصیر روضه‌ی مکشوفه‌ی من زار است

به یاد خواب رقیّه، به یاد حمله‌ی زجر
به وقت خواب دو چشمم همیشه بیدار است

دخترم جای انگشتر است بر رویت
زده با پشت دست بر رویت

نظرات