من آن گلم که خفته به خون باغبان من

من آن گلم که خفته به خون باغبان من

[ سید مجید بنی فاطمه ]
من آن گلم که خفته به خون، باغبان من
نه گل نه غنچه مانده به باغ خزان من

مرغ بهشت وحی‌ام و از جور روزگار
ویرانه‌های شام شده آشیان من

هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب
هجده سر بریده بُود ساربان من

زن‌های شام خنده به ناموس ما زنند
این بود احترام من و خاندان من!

زنجیرها به تن من گریستند
دشمن نکرد رحم به اشک روان من

شام بلا و تشت طلا و سر حسین
گردید قاتل پدرم میزبان من
****
هرچه خواهید جفا بر ما کنید
ظلم‌ها بر زاده‌ی زهرا کنید

لیک می‌گویم برای لحظه‌ای
دست‌های عمّه‌ام را وا کنید

نظرات