حجت حق امام ساجدینم خون میچکد ز چشم نازنینم با دل شکسته، با دو دست بسته همراه سرهای شهیدان، رفتم به سوی شام ویران واویلتا، آه و واویلا... منم منم قافله سالار عشق که رفتهایم بر سر بازار عشق به خون پرپر زدم همه سنگم زدند (من دیدهام با اشک و ناله جان دادن طفل سه ساله)۲