کنار زخمهای نیزه و شمشیر کنار زخمهای چوب و سنگ و تیر کنار جای زخم نعل تازه تو قتلگاهی که روضهی بازه یه کبودی کهنه روی شونت بود یه کبودی که از علی نشونت بود ای پدر بندههای خدا ای امید سفرههای فقرا رو شونههات مونده بود اثر کیسههای نون و غذا اشک و عشق تو میاره رنگ و بوی خدا رو راه و رسم تو عوض کرد رسم دنیای ما رو دست سینه زن می گیره دست افتادهها رو (ای پدر بنده های خدا حبیبی حبیبی حبیبی یااباعبدلله ای امید سفرهی فقرا حبیبی حبیبی حبیبی یااباعبدلله)۳ او قتلگاه به تنت جسارت شد یادم نمیره که خیمه غارت شد دمی که حفظ قافله واجب بود یادم نمیره عمه مواظب بود یه کبودی تازه روی شونش بود یه کبودی که از زهرا نشونش بود هوا که شد مثل شام تار گریه میکرد چشم روزگار خیمهها رو آتیش زدن و من گفتم علیکن بالفرار چه جور فراموش کنم اون غم های بی حساب رو شام غریبون وقتی که وا کردن آره آب رو می شنیدم از پشت خیمه لالایی رباب رو (حسین وای )۳