می‌شکنه امشب بغض سجاده

می‌شکنه امشب بغض سجاده

[ سید مجید بنی فاطمه ]
می‌شکنه امشب بغض سجاده
 سیل اشک و آه راه افتاده

چه روضه‌ای به پا شد امشب
مدینه کربلا شد امشب

از غصّه‌ها امام سجاد 
رهاشد امشب

یاد لبای اصغر یاد جوون لیلا 
دلش هنوزم خونه آه و واویلا

کرب‌و‌بلا واویلا..

چشم خونبارش ابر پاییزه
روز و شب داره اشک می‌ریزه

با گریه عمرشو سر کرده 
می‌خواد به کربلا برگرده
رو قلب خسته‌ی این آقا، یه کوه درده

یادش نرفته آتیش به جون خیمه افتاد
چه خاطراتی داره امام سجاد

کرب‌و‌بلا واویلا...

یادشه آتیش می‌رسید از بام 
زیر لب می‌گه ای وای از شام

مارو با تازیانه بردن
تو مجلس شراب آوردن 
تموم دخترای کوچیک سیلی می‌خوردن

می‌گه امون از آزار باید می‌مردم صد بار
وقتی که گفتن زینب رسید به بازار 

شام بلا واویلا، کرب‌و‌بلا واویلا...

منی که لفظ شراب از کتاب می‌شستم
زمانه کاتب مِی فروشم کرد

نظرات