قریب به چهل ساله

قریب به چهل ساله

[ حسن رضاقلی ]
قریب به چهل سالِ بار غم کشیدم
از این زمونه من دیگه خیر ندیدم

هر روز می‌سوزم با یاد لب تشنه
 وقتی یک قطره آب می‌بینم
یاد علم علمدار علم سپه دار آتیش زد به سینم

گریه می‌کنم تا آب می‌بینم یاد یل ام البنینم
زخم زده به روی سینم

ناله می زنم تا خون می‌بینم، پیکر واژگون می‌بینم
پیش چشام جوون می‌بینم


صاح الامام یا ولدی
تو رو دیدم اربا اربا ولدی

جوونای بنی هاشم اومدن
ببرن تو رو از اینجا ولدی

مظلوم اباعبدالله

نظرات