ياران چه غريبانه، رفتند از اين خانه هم سوخته شمعِ ما، هم سوخته پروانه بشکسته سبوهامان، خون است به دلهامان فرياد و فغان دارد، دُردي کِش ميخانه هر سو نظر اندازی، صد خاطره میسازی زانها که سفر کردند، دلشاد از این خانه تا سر به بدن باشد، اين جامه کفن باشد فريادِ اباذرها، رَه بسته به بيگانه اي واي که يارانم، گلهاي بهارانم رفتند از اين خانه، رفتند غريبانه
خیلی خوب